غزل شمارهٔ 109
1. یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است
2. با زاهدان سرودی ازین باب گفتنی است
3. هزگز شکست توبه ملولم نداشته است
4. این نکته در میانه ی اصحاب گفتنی است
5. ای مردم وصال غم و دور ماندگان
6. بشنو که حال تشنه به سیراب گفتنی است
7. نتوان به گفتگو به حقیقت رسید، لیک
8. افسانه ای ز گوهز نایاب گفتنی است
9. دیدم به خواب کان لب لعلم به کام بود
10. گر واقع است و گر غلط این خواب گفتنی است
11. ابله کسی که عیب خود از دوست نشود
12. با دوستان حکایت ازین باب گفتنی است
13. در آتشم درون و برون جوش می زند
14. این حرف در میان تب و تاب گفتنی است
15. عرفی مگو به تیره شب هجر حرف می
16. حرفی است این که در شب مهتاب گفتنی است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده