غزل شمارهٔ 153
1. موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
2. آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت
3. تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم
4. از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت
5. با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من
6. هر قدم می باید از صد دجله و جیحون گذشت
7. در درون باغ عشرت عمر ها بگذشت، لیک
8. عمر دیگر در پریشانی هم از بیرون گذشت
9. کاروان عمرها کش نوشدارو بار بود
10. دایم از سیلاب زهر و جویبار خون گذشت
11. نقش پا بنمایدت گر زانکه پی گم می کنی
12. کز کدامین طرف عرفی آمد و مجنون گذشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده