غزل شمارهٔ 161
1. نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح
2. دشمن غیور بود نبردیم نام صلح
3. ناکرده صلح چشم نمودی و این سزاست
4. آن را که اعتماد کند بر دوام صلح
5. دیری است که از زیارت ما بهره مند نیست
6. بت ی عداوت و بیت الحرام صلح
7. آنان که حسن و عشق موافق شناختند
8. بر جنگ لایزال نهادند نام صلح
9. از شوق می تپید و ز بیم تو عمرها
10. مرغ دل رمیده نمی گشت رام صلح
11. ای دور باش غمزه رهم ده که بهر شوق
12. گیرم ز التفات نهانش پیام صلح
13. عرفی تمام عمر ستم دید و صبر کرد
14. هرگز نیافت مرغ تلافی به دام صلح
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده