عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 294

1. از پی صید دگر، تا بجهاندی سمند

2. ذوق رهایی نیافت، آهوی سر درکمند

3. در ره عشق ای بلا، مهلت گامی بس است

4. جان سلامت روی، باد فدای گزند

5. رو که ستم می کند، بر من آرام دوست

6. دل که فراغش مباد، سینه که بر ما درند

7. مانده طبیب اجل، عاجز و حیرت زده

8. همنفس ساده لوح، گو که بسوزد سپند

9. دوش که طاعتکده، مجمع بیگانه بود

10. رخصت جامی نداد، محتسب بالوند

11. تا دلم از جام قرب، یافته کیفیتی

12. ننگ خمار منست، نشأء عشق بلند

13. تا به حریم وصال، هم نفس عرفی است

14. خون لبم می چکد، عاقبت از زهرخند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شب فراق که داند که تا سحر چند است
* مگر کسی که به زندان عشق دربند است
شعر کامل
سعدی
* گویی که رشته های عقیقست و لاژورد
* از لاله و بنفشه همه روی مرغزار
شعر کامل
فرخی سیستانی
* ریزش این تنگ چشمان تشنگی می آورد
* وای بر کشتی که خواهد آب ازین غربال ها
شعر کامل
صائب تبریزی