عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 357

1. چه گرمی است که در سر شراب می سوزد

2. چه آتش است که در دیده خواب می سوزد

3. کسی که برق محبت در او زند آتش

4. ز تاب سایهٔ او آفتاب می سوزد

5. کنون که آتش می جمع شد به آتش حسن

6. مپوش چهره که ناگه نقاب می سوزد

7. مرا چه جرم که آتش فتد به زهد و صلاح

8. که این متاع ز برق شباب می سوزد

9. یکی است آتش و آب حیات در وقتی

10. که گرمی جگر تشنهٔ آب می سوزد

11. ز روی گرم وفا می جهد برقی

12. که در عنان صبوری شتاب می سوزد

13. خدای را بنشانید آتش عرفی

14. که توبه کرد و ز ذوق شراب می سوزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
* گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* اگر دلجویی طفلان نمی شد سنگ راه من
* به مجنون یاد می دادم ز خود بیرون دویدن را
شعر کامل
صائب تبریزی
* تن از درد لرزان چو از باد بید
* دل از جان شیرین شده ناامید
شعر کامل
فردوسی