غزل شمارهٔ 389
1. منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش
2. مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش
3. فلک به چرب زبانی، گدای فرصت نیست
4. به مدعی ندهی، گوهر یگانهٔ خویش
5. ز نفخ صور نه توفان نوح بی خطر است
6. چرا نتازد عنقا به آشیانهٔ خویش
7. به وعده گاه تو امید آنقدر بنشاند
8. که در دیار خودم سوخت ٔ خویش
9. خراب آتش رمز محبتم عرفی
10. که در شرار نهان می کند زبانهٔ خویش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده