عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 403

1. هر که از خون ریز من آلوده گردد دامنش

2. عذر ننگ این عمل در عهدهٔ شکر منش

3. خست از اندازه بیرون می برد دهر خسیس

4. آتشی بینم که می گردد به گرد دامنش

5. ... باغبان گلشن جنت شود

6. ... آسودگی در گلشنش

7. در محبت زندگی را با شهادت جنگ نیست

8. دیده ای باید که بیند خون من در گردنش

9. وه چه صیادی که هر صیدی که زخمی از تو یافت

10. سر به دنبال تو دارد، تا بود جان در تنش

11. خلوتی کز نور شمع ما به حسن اندوده شد

12. کوتهی دارد کمند آفتاب از روزنش

13. عرفی آن تر دامنی دارد که هنگام عذاب

14. آتش دوزخ بمیرد گر فشاری دامنش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
* سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
شعر کامل
حافظ
* امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
* آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
شعر کامل
سعدی
* ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
* این نقش‌ها نگر که چه خوش در کدو ببست
شعر کامل
حافظ