عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 418

1. باز به میدان ما، فوج بلا بسته صف

2. پای فلک در میان، رسم امان بر طرف

3. خرقه شکافان شوق، بی دف و نی در سماع

4. حله فشانان شید، تابع قانون و دف

5. جان قدیم اشتها، مانده همان ناشتا

6. وین تن حادث غذا، معدن آب و علف

7. چیدم و دیدم تمام، آبی و تابی نداشت

8. میوهٔ این چارباغ، گوهر این نه صدف

9. گفتی ام ای خود فروش، خود چه متاعی، بگو

10. گر نخری شبچراغ، ور نه فروشی خزف

11. بشنو و بو کن اگر، گوشی و مغزیت هست

12. زمزمهٔ لوکشف، لخلخهٔ من عرف

13. عرفی اگر ره روی، دوری منزل مبین

14. رو که مدد می کند همت شاه نجف


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
* رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود
شعر کامل
حافظ
* در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
* صراحی می ناب و سفینه غزل است
شعر کامل
حافظ
* سر زلف تو نباشد، سر زلف دیگر
* از برای دل ما قحط پریشانی نیست
شعر کامل
صائب تبریزی