عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 527

1. نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من

2. ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من

3. به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر

4. کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من

5. مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری

6. تو خواهی بود، فردای قیامت، دادخواه من

7. به نزدیک شما، ای کشته گان عشق، می آیم

8. به درد حسرت آرایش کنید آرامگاه من

9. ز حسرت می روم سوی تو، از غیرت نمی بینم

10. که از رویت مبادا لذتی یابد نگاه من

11. ز عشق کوهکن شیرین به خود می نازد و خسرو

12. به این خوش دل که دارد این غرور از عز و جاه من

13. بر افکن پرده از حیرت، چو عرفی بی زبانم کن

14. چرا بسیار می کوشی در اثبات گناه من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
* سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
شعر کامل
حافظ
* هر کجا ویران بود آن جا امید گنج هست
* گنج حق را می‌نجویی در دل ویران چرا
شعر کامل
مولوی
* با مدعی بگوی که ما خود شکسته‌ایم
* محتاج نیست پنجه که با ما درافکنی
شعر کامل
سعدی