عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 561

1. گمان دارم که این درد و تحمل می کند کاری

2. بگو با گل که استغنای بلبل می کند کاری

3. دل دانای شهر ما به کفر جزء تسلی شد

4. که باور داشت هرگز کان تزلزل می کند کاری

5. به صلح دل چه کوشی، صبر کن گر یار باز آید

6. غم فرصت مخور کاین جا تعلل می کند کاری

7. بهشتی پروران ای دل، متاع هستی یی بنمای

8. که با بی همتان عرض تحمل می کند کاری

9. دل بلبل به هر بادی هزاران راز می فهمد

10. نپنداری که ناز و عشوهٔ گل می کند کاری

11. اگر با مهر افزایی، غرور افزاید ای سرکش

12. تغافل کن که با عرفی تغافل می کند کاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین
* آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق
* کس نیامد بر کنار از بحر بی‌پایان عشق
شعر کامل
فروغی بسطامی
* بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
* چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
شعر کامل
حافظ