عرفی شیرازی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 61

1. می مغانه که از درد شور و شر صاف است

2. به محتسب ندهی قطره ای که اسراف است

3. امام شهر ز سرجوش خمر نپرهیزد

4. نزاع بر سر ته شیشه های ناصاف است

5. مذمت می و مطرب ز گمرهی چه عجب

6. که شیوه دانی شهدش بهین اوصاف است

7. لباس صورت اگر واژگون کنیم، بیند

8. که خرقه ی پشمین جامه ی طلا باف است

9. خیال مغبچه ای می برم که غمزه ی او

10. بلای صومعه داران قاف تا قاف است

11. گرفتم آن که بهشتم دهند بی طاعت

12. قبول کردن و رفتن نه شرط انصاف است

13. اگر به صحبت عرفی به سهو بنشینی

14. به گوش پنبه فرو کن که سر به سر لاف است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از تو نوشت و داد دل آرمیده را
* غم نامه های شسته و صد ره دریده را
شعر کامل
عرفی شیرازی
* گفت نیلوفر چو کلک از آب سر بیرون کشد
* کیست او تا پیش کلک اندر سرش افتد سری
شعر کامل
انوری
* منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
* از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم
شعر کامل
حافظ