غزل شمارهٔ 62
1. گر نوش وفا قحط شود، نیش کفاف است
2. امروز که مرهم نبود ریش کفاف است
3. گر سلطنت دنیی و دین جمع نکردیم
4. پیشانی شاه و دل درویش کفاف است
5. بی سلسله جنبان ستم چرخ بجستند
6. پیرانه ستم گر نکند خویش کفاف است
7. آن را که در گنج سعادت بگشایند
8. تشویش ستم های کم و بیش کفاف است
9. در منجله ی عشق سر انگشت فرو بر
10. گر شهد میسر نشود نیش کفاف است
11. عرفی به ره تجربه زین پس بنشینند
12. محنت زده را واقعه ی پیش کفاف است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده