سعدی_بوستانباب سوم در عشق و مستی و شور (فهرست)

شمارهٔ 20-حکایت

1. به شهری در از شام غوغا فتاد

2. گرفتند پیری مبارک نهاد

3. هنوز آن حدیثم به گوش اندرست

4. چو قیدش نهادند بر پای و دست

5. که گفت ارنه سلطان اشارت کند

6. که را زهره باشد که غارت کند؟

7. بباید چنین دشمنی دوست داشت

8. که می‌دانمش دوست بر من گماشت

9. اگر عز وجاه است و گر ذل و قید

10. من از حق شناسم، نه از عمرو و زید

11. ز علت مدار، ای خردمند، بیم

12. چو داروی تلخت فرستد حکیم

13. بخور هرچه آید ز دست حبیب

14. نه بیمار داناترست از طبیب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هوش خردمند را عشق به تاراج برد
* من نشنیدم که باز صید کبوتر شود
شعر کامل
سعدی
* عشق بی جلوه معشوق میسر نشود
* عقل دین کی برد آن وصف که دلّاله کند
شعر کامل
جامی
* بدان را نوازش کن ای نیکمرد
* که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
شعر کامل
سعدی