سعدی_بوستانباب چهارم در تواضع (فهرست)

شمارهٔ 10-حکایت در معنی عزت نفس مردان

1. سگی پای صحرا نشینی گزید

2. به خشمی که زهرش ز دندان چکید

3. شب از درد بیچاره خوابش نبرد

4. به خیل اندرش دختری بود خرد

5. پدر را جفا کرد و تندی نمود

6. که آخر تو را نیز دندان نبود؟

7. پس از گریه مرد پراگنده روز

8. بخندید کای مامک دلفروز

9. مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش

10. دریغ آمدم کام و دندان خویش

11. محال است اگر تیغ بر سر خورم

12. که دندان به پای سگ اندر برم

13. توان کرد با ناکسان بدرگی

14. ولیکن نیاید ز مردم سگی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
* که دوستان وفادار بهتر از خویشند
شعر کامل
سعدی
* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی
* ناصحا سودای بدخویی چنین می داردم
* ورنه کس هرگز چنین رسوا نخواهد خویش را
شعر کامل
جامی