شمارهٔ 10-حکایت در معنی عزت نفس مردان
1. سگی پای صحرا نشینی گزید
2. به خشمی که زهرش ز دندان چکید
3. شب از درد بیچاره خوابش نبرد
4. به خیل اندرش دختری بود خرد
5. پدر را جفا کرد و تندی نمود
6. که آخر تو را نیز دندان نبود؟
7. پس از گریه مرد پراگنده روز
8. بخندید کای مامک دلفروز
9. مرا گر چه هم سلطنت بود و بیش
10. دریغ آمدم کام و دندان خویش
11. محال است اگر تیغ بر سر خورم
12. که دندان به پای سگ اندر برم
13. توان کرد با ناکسان بدرگی
14. ولیکن نیاید ز مردم سگی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده