سعدی_بوستانباب هشتم در شکر بر عافیت (فهرست)

شمارهٔ 7-حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان

1. شنیدم که طغرل شبی در خزان

2. گذر کرد بر هندوی پاسبان

3. ز باریدن برف و باران و سیل

4. به لرزش در افتاده همچون سهیل

5. دلش بر وی از رحمت آورد جوش

6. که اینک قبا پوستینم بپوش

7. دمی منتظر باش بر طرف بام

8. که بیرون فرستم به دست غلام

9. در این بود و باد صبا بروزید

10. شهنشه در ایوان شاهی خزید

11. وشاقی پری چهره در خیل داشت

12. که طبعش بدو اندکی میل داشت

13. تماشای ترکش چنان خوش فتاد

14. که هندوی مسکین برفتش ز یاد

15. قبا پوستینی گذشتش به گوش

16. ز بدبختیش در نیامد به دوش

17. مگر رنج سرما بر او بس نبود

18. که جور سپهر انتظارش فزود

19. نگه کن چو سلطان به غفلت بخفت

20. که چوبک زنش بامدادان چه گفت

21. مگر نیک بختت فراموش شد

22. چو دستت در آغوش آغوش شد؟

23. تو را شب به عیش و طرب می‌رود

24. چه دانی که بر ما چه شب می‌رود؟

25. فرو برده سر کاروانی به دیگ

26. چه از پا فرو رفتگانش به ریگ

27. بدار ای خداوند زورق بر آب

28. که بیچارگان را گذشت از سر آب

29. توقف کنید ای جوانان چست

30. که در کاروانند پیران سست

31. تو خوش خفته در هودج کاروان

32. مهار شتر در کف ساروان

33. چه هامون و کوهت، چه سنگ و رمال

34. ز ره باز پس ماندگان پرس حال

35. تو را کوه پیکر هیون می‌برد

36. پیاده چه دانی که خون می‌خورد؟

37. به آرام دل خفتگان در بنه

38. چه دانند حال کم گرسنه؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرو از آن پای گرفتست به یک جای مقیم
* که اگر با تو رود شرمش از آن ساق آید
شعر کامل
سعدی
* چو ماه نو سر از پای تواضع بر نمی دارم
* اگر با آن بزرگی آسمان گیرد رکابم را
شعر کامل
صائب تبریزی
* مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
* که دوستان وفادار بهتر از خویشند
شعر کامل
سعدی