سعدی_بوستانباب هشتم در شکر بر عافیت (فهرست)

شمارهٔ 8-حکایت

1. یکی را عسس دست بر بسته بود

2. همه شب پریشان و دلخسته بود

3. به گوش آمدش در شب تیره رنگ

4. که شخصی همی نالد از دست تنگ

5. شنید این سخن دزد مغلول و گفت

6. ز بیچارگی چند نالی؟ بخفت

7. برو شکر یزدان کن ای تنگدست

8. که دستت عسس تنگ بر هم نبست

9. مکن ناله از بینوایی بسی

10. چو بینی ز خود بینواتر کسی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
* کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* دم مرگ چون آتش هولناک
* ندارد ز برنا و فرتوت باک
شعر کامل
فردوسی
* می نماید تلخی بادام آخر خویش را
* گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند
شعر کامل
صائب تبریزی