سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 153

1. سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

2. تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

3. تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

4. کس دیگر نتواند که بگیرد جایت

5. همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال

6. سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت

7. روزگاریست که سودای تو در سر دارم

8. مگرم سر برود تا برود سودایت

9. قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری

10. که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت

11. دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار

12. تا فرورفت به گل پای جهان پیمایت

13. چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص

14. گر تأمل نکند صورت جان آسایت

15. دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

16. هم در آیینه توان دید مگر همتایت

17. روز آنست که مردم ره صحرا گیرند

18. خیز تا سرو بماند خجل از بالایت

19. دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت

20. سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت

21. عاشق صادق دیدار من آن گه باشی

22. که به دنیا و به عقبی نبود پروایت

23. طالب آنست که از شیر نگرداند روی

24. یا نباید که به شمشیر بگردد رایت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بنام خداوند خورشید و ماه
* که دل را بنامش خرد داد راه
شعر کامل
فردوسی
* فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
* درد عاشق نشود به به مداوای حکیم
شعر کامل
حافظ
* ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
* بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
شعر کامل
سعدی