سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 327

1. چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش

2. چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش

3. تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار

4. دست او در گردنم یا خون من در گردنش

5. هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت

6. گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ ناخنش

7. گر چمن گوید مرا همرنگ رویش لاله‌ایست

8. از قفا باید برون کردن زبان سوسنش

9. ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب

10. لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش

11. آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد

12. چون تواند رفت و چندین دست دل در دامنش

13. من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض خویش

14. دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش

15. گر تنم مویی شود از دست جور روزگار

16. بر من آسانتر بود کسیب مویی بر تنش

17. تا چه رویست آن که حیران مانده‌ام در وصف او

18. صبحی از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش

19. بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند

20. گر در آن جا نام من بینی قلم بر سر زنش

21. لایق سعدی نبود این خرقه تقوا و زهد

22. ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به آتش سوزنده رحم می آید
* که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بغل از نامۀ احباب پُر کرد و نمی خواند
* که می ترسد شود مکتوب من هم در میان پیدا
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* بدخواه تو خود را به بزرگی چو تو داند
* لیکن مثلست آنکه چناری و کدویی
شعر کامل
انوری