غزل شمارهٔ 33
1. کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
2. مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت
3. گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت
4. کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت
5. مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
6. که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت
7. شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
8. تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
9. گرم به گوشه چشمی شکسته وار ببینی
10. فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت
11. بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا
12. روم که بی تو نشینم کدام صبر و جلادت
13. مرا هرآینه روزی تمام کشته ببینی
14. گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
15. اگر جنازه سعدی به کوی دوست برآرند
16. زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده