سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 407

1. تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

2. مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

3. من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی

4. داروی دوستی بود هر چه بروید از گلم

5. میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من

6. ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم

7. حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو

8. با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم

9. باد به دست آرزو در طلب هوای دل

10. گر نکند معاونت دور زمان مقبلم

11. لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی

12. ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

13. مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم

14. کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم

15. کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد

16. گر بود استخوان برد باد صبا به ساحلم

17. سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی

18. می‌نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم

19. فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو

20. این همه یاد می‌رود وز تو هنوز غافلم

21. لشکر عشق سعدیا غارت عقل می‌کند

22. تا تو دگر به خویشتن ظن نبری که عاقلم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو حرامست به خلوت نشست
* حیف بود در به چنین روی بست
شعر کامل
سعدی
* به لشکرگاه دارم روی وبر سلطان فشانم جان
* گر آن دریاست وین خورشید من نیلوفرم باری
شعر کامل
خاقانی
* ما را به جرم عشق تو کشتند منکران
* سرمایهٔ ثواب شد آخر گناه ما
شعر کامل
فروغی بسطامی