سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 445

1. در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن

2. اینست که دور از لب و دندان منست آن

3. عارض نتوان گفت که دور قمرست این

4. بالا نتوان خواند که سرو چمنست آن

5. در سرو رسیدست ولیکن به حقیقت

6. از سرو گذشتست که سیمین بدنست آن

7. هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت

8. گویی همه روحست که در پیرهنست آن

9. خالست بر آن صفحه سیمین بناگوش

10. یا نقطه‌ای از غالیه بر یاسمنست آن

11. فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق

12. در چشم تو پیداست که باب فتنست آن

13. گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم

14. ترسم نرهانم که شکن بر شکنست آن

15. هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد

16. دشوار برآید که محقر ثمنست آن

17. مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد

18. در کوی وفا مرد مخوانش که زنست آن

19. گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی

20. عیبش نتوان گفت که بی خویشتنست آن

21. نزدیک من آنست که هر جرم و خطایی

22. کز صاحب وجه حسن آید حسنست آن

23. سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش

24. هر جامه که عیار بپوشد کفنست آن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر نه مدح تو گوید زمانه سوسن را
* بنفشه‌وار زبان از قفا بدر گیرد
شعر کامل
سلمان ساوجی
* زمین آمد از سم اسپان به جوش
* به ابر اندر آمد فغان و خروش
شعر کامل
فردوسی
* ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
* مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
شعر کامل
حافظ