سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 446

1. ای کودک خوبروی حیران

2. در وصف شمایلت سخندان

3. صبر از همه چیز و هر که عالم

4. کردیم و صبوری از تو نتوان

5. دیدی که وفا به سر نبردی

6. ای سخت کمان سست پیمان

7. پایان فراق ناپدیدار

8. و امید نمی‌رسد به پایان

9. هرگز نشنیده‌ام که کردست

10. سرو آن چه تو می‌کنی به جولان

11. باور که کند که آدمی را

12. خورشید برآید از گریبان

13. بیمار فراق به نگردد

14. تا بو نکند به زنخدان

15. وین گوی سعادتست و دولت

16. تا با که درافکنی به میدان

17. ترسم که به عاقبت بماند

18. در چشم سکندر آب حیوان

19. دل بود و به دست دلبر افتاد

20. جانست و فدای روی جانان

21. عاقل نکند شکایت از درد

22. مادام که هست امید درمان

23. بی مار به سر نمی‌رود گنج

24. بی خار نمی‌دمد گلستان

25. گر در نظرت بسوخت سعدی

26. مه را چه غم از هلاک کتان

27. پروانه بکشت خویشتن را

28. بر شمع چه لازمست تاوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* فردا که خاک مرده به حشر آدمی کنند
* ای باد خاک من مطلب جز به کوی دوست
شعر کامل
سعدی
* نشان مردمی در مردم عالم نمی یابم
* اگر دارد وجودی مردمی، مردم گیا دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* نان جو بر سفره ما گر نباشد، گو مباش
* نعمتی همچون زبان گندمین داریم ما
شعر کامل
صائب تبریزی