سعدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 60

1. شب فراق که داند که تا سحر چند است

2. مگر کسی که به زندان عشق دربند است

3. گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

4. کدام سرو به بالای دوست مانند است

5. پیام من که رساند به یار مهرگسل

6. که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

7. قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

8. به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

9. که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

10. هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

11. بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست

12. به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

13. خیال روی تو بیخ امید بنشاندست

14. بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است

15. عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

16. به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

17. اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

18. گمان برند که پیراهنت گل آکند است

19. ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

20. چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است

21. فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

22. بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

23. ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

24. گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سیاووش لشکر به جیحون کشید
* به مژگان همی از جگر خون کشید
شعر کامل
فردوسی
* آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است
* حقه خشخاش را دلگیری از تریاک نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* چنین گفت بهرام نیکو سخن
* که با مردگان آشنایی مکن
شعر کامل
فردوسی