سعدی_گلستانباب اول - در سيرت پادشاهان (فهرست)

حکایت (1٥)

یکی از وزرا معزول شد و بحلقه درویشان درآمد، برکت صحبت ایشان در وی اثر کرد و جمعیت خاطرش دست داد، ملک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد و گفت: معزولی به که مشغولی

1. آنانکه بکنج عافیت بنشستند

2. دندان سگ و دهان مردم بستند

3. کاغذ بدریدند و قلم بشکستند

4. وز دست و زبان حرف گیران رستند

ملک گفت: هر آئینه ما را خردمند کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید، گفت: ای ملک نشان خردمند کافی آنست که به چنین کارها تن در ندهد

5. همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

6. که استخوان خورد و جانور نیازارد

سیه گوشرا گفتند: ترا ملازمت شیر بچه وجه اختیار افتاد. گفت: تا فضله صیدش میخورم و از شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی میکنم

گفتند: اکنون که بظل حمایتش درآمدی و بشکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیکتر نیائی تا بحلقه خاصانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد. گفت: همچنان از بطش او ایمن نیستم

7. اگر صد سال گبر آتش فروزد

8. چو یک دم اندر او افتد بسوزد

افتد که ندیم حضرت سلطان زر بیابد و باشد که سر برود، و حکما گفته اند: از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی بسلامی برنجند و گاهی بدشنامی خلعت دهند، و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمانست و عیب حکیمان

9. تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار

10. بازی و ظرافت بندیمان بگذار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
* که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
شعر کامل
سعدی
* چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
* لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
شعر کامل
حافظ
* چهرهٔ یوسف به خواب دیدکه در مصر
* ترک وصال عزیزگفت زلیخا
شعر کامل
قاآنی