سعدی_گلستانباب اول - در سيرت پادشاهان (فهرست)

حکایت (19)

آورده اند که نوشیروان عادل را در شکارگاهی صیدی کباب کردند و نمک نبود، غلامی بروستار رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک بقیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.

گفتند: از این قدر چه خلل زاید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسیده

1. اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

2. برآورند غلامان او درخت از بیخ

3. به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد

4. زنند لشکریانش هزار مرغ بسیخ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* منکه چون سرو از جهان یکباره آزاد آمدم
* دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* خطر از لغزش پا نیست مرا در مستی
* طارم تاک به صد دست نگهدار من است
شعر کامل
صائب تبریزی
* منع کمال از عاشقی جان برادر کی توان
* پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را
شعر کامل
کمال خجندی