سعدی_گلستانباب اول - در سيرت پادشاهان (فهرست)

حکایت (29)

یکی از وزراء پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب بخدمت سلطان مشغولم و بخیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنون بگریست و گفت: اگر من از خدای عزوجل چنان ترسیدمی که تو از سلطان، از جمله صدیقان بودمی

1. گر نبودی امید راحت و رنج

2. پای درویش بر فلک بودی

3. ور وزیر از خدای بترسیدی

4. همچنان کز ملک، ملک بودی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست
* که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ
* بر هند اگر چه دولت محمود دست یافت
* گردن نهاد حلقه زلف ایاز را
شعر کامل
صائب تبریزی