سعدی_گلستانباب اول - در سيرت پادشاهان (فهرست)

حکایت (37)

کسی مژده آورد پیش انوشیروان عادل که شنیدم که فلان دشمن ترا خدای عزوجل برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا خواهد گذاشت

1. اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست

2. که زندگانی ما نیز جاودانی نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
* هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شعر کامل
حافظ
* چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد
* افسانه ای است این که دل یار نازک است
شعر کامل
صائب تبریزی
* سوسنی با صد زبان گر حال من با او بگفت
* تو چو نرگس بی‌زبان از چشم اسراری بگو
شعر کامل
مولوی