سعدی_گلستانباب دوم - در اخلاق درويشان (فهرست)

حکایت (32)

از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم، تا وقتی که اسیر قید فرنگ شدم در خندق طرابلس با جهودانم بکار گل بداشتند.

یکی از رؤسای حلب که سابقه معرفتی میان ما بود گذر کرد و بشناخت و گفت: ای فلان این چه حالتست؟ گفتم: چگویم

1. همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت

2. که از خدای نبودم به دیگری پرداخت

3. قیاس کن که چه حالم بود در این ساعت

4. که در طویله نامردمم بباید ساخت

5. پای در زنجیر پیش دوستان

6. به که با بیگانگان در بوستان

بر حالت من رحمت آورد، و بده دینار از قید فرنگم خلاص کرد، و با خود بحلب برد و دختری که داشت بنکاح من درآورد به کابین صد دینار.

مدتی برآمد. دختر بدخوی و ستیزه روی و نافرمان بود. زبان درازی کردن گرفت و عیش مرا منغص داشتن

7. زن بد در سرای مرد نکو

8. هم درین عالم است دوزخ او

9. زینهار از قرین بدزنهار

10. و قنا ربنا عذاب النار

باری زبان تعنت دراز کرده همی گفت: تو آن نیستی که پدرم ترا از قید فرنگ بده دینار بازخرید؟ گفتم: بلی بده دینارم بازخرید و بصد دینار به دست تو گرفتار کرد

11. شنیدم گوسپندی را بزرگی

12. رهانید از دهان و دست گرگی

13. شبانگه کارد بر حلقش بمالید

14. روان گوسپند از وی بنالید :

15. که از چنگال گرگم در ربودی

16. چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز راه خاکساری کسب عزت کرده ام صائب
* که چون خورشید هم بالای سر، هم زیر پا باشم
شعر کامل
صائب تبریزی
* موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
* خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود
* در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
شعر کامل
حافظ