سعدی_گلستانباب سوم - در فضيلت قناعت (فهرست)

حکایت (٦)

دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی. یکی ضعیف بود که هر به دو شب افطار کردی و دیگر قوی که روزی سه بار خوردی.

قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. هر دو را به خانه ای کردند و در به گل برآوردند. بعد از دو هفته معلوم شد که بی گناهند قوی را دیدند مرده و ضعیف جان بسلامت برده.

در این تعجب ماندند. حکیمی گفت: خلاف این عجب بودی. آن یکی بسیار خوار بود و طاقت بینوائی نیاورد و به سختی هلاک شد و این دیگر خویشتن دار بود. لاجرم بر عادت خویش صبر کرد و بسلامت بماند

1. چو کم خوردن طبیعت شد کسی را

2. چو سختی پیشش آید سهل گیرد

3. وگر تن پرورست اندر فراخی

4. چو تنگی بیند از سختی بمیرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
* بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
شعر کامل
حافظ
* دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
* من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست
شعر کامل
سعدی
* ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
* چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
شعر کامل
حافظ