سعدی_گلستانباب سوم - در فضيلت قناعت (فهرست)

حکایت (7)

یکی از حکما پسر را نهی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر گرسنگی خلقرا بکشد. نشنیده ای که ظریفان گفته اند: به سیری مردن به که گرسنگی بردن گفت: اندازه نگاه دار کلوا و اشربوا و لاتسرفوا

1. نه چندان بخور کز دهانت برآید

2. نه چندانکه از ضعف جانت برآید

3. با آنکه در وجود طعامست حظ نفس

4. رنج آورد طعام که بیش از قدر بود

5. گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند

6. ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود

7. مکن گر مردمی، بسیار خواری

8. که سگ زین میکشد بسیار خواری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
* تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
شعر کامل
حافظ
* گر کوهکن ز پای درآمد چه جای طعن
* والله که کوه پست شود زیر بارِ عشق
شعر کامل
جامی
* کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد
* چه ریحان دسته بندم چون جهان گلزار می‌بینم
شعر کامل
سعدی