سعدی_گلستانباب پنجم - در عشق و جواني (فهرست)

حکایت (7)

یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجائی که مشتاق بوده ام؟ گفت: مشتاق به که ملول

1. دیر آمدی ای نگار سرمست!

2. زودت ندهیم دامن از دست

3. معشوقه که دیر دیر بینند

4. آخر کم از آنکه سیر بینند

شاهد که با رفیقان آید بجفا کردن آمده است. به حکم آنکه از غیرت و مضادت خالی نباشد

5. اذا جنتنی فی رفقة لتزورنی

6. و ان جئت فی صلح فأنت محارب

7. به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار

8. بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

9. بخنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

10. مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* شب تنهاییم در قصد جان بود
* خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
شعر کامل
حافظ
* گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
* مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
شعر کامل
حافظ