سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 59

1. یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری

2. به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری

3. درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی

4. یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری

5. گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم

6. هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری

7. گر به نومیدی ازین در برود بندهٔ عاجز

8. دیگرش چاره نماند که تو بی‌شبه و نظیری

9. دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم

10. که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری

11. خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی

12. خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری

13. حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی

14. بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری

15. گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت

16. چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری

17. همه را ملک مجازست بزرگی و امیری

18. تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری

19. سعدیا من ملک‌الموت غنی‌ام تو فقیری

20. چاره درویشی و عجزست و گدایی و حقیری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
* که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
شعر کامل
حافظ
* آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
* چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
شعر کامل
صائب تبریزی
* عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
* چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شعر کامل
حافظ