سعدی_مواعظغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 62

1. اگر لذت ترک لذت بدانی

2. دگر شهوت نفس، لذت نخوانی

3. هزاران در از خلق بر خود ببندی

4. گرت باز باشد دری آسمانی

5. سفرهای علوی کند مرغ جانت

6. گر از چنبر آز بازش پرانی

7. ولیکن تو را صبر عنقا نباشد

8. که در دام شهوت به گنجشک مانی

9. ز صورت پرستیدنت می‌هراسم

10. که تا زنده‌ای ره به معنی ندانی

11. گر از باغ انست گیاهی برآید

12. گیاهت نماید گل بوستانی

13. دریغ آیدت هر دو عالم خریدن

14. اگر قدر نقدی که داری بدانی

15. به ملکی دمی زین نشاید خریدن

16. که از دور عمرت بشد رایگانی

17. همین حاصلت باشد از عمر باقی

18. اگر همچنینش به آخر رسانی

19. بیا تا به از زندگانی به دستت

20. چه افتاد تا صرف شد زندگانی

21. چنان می‌روی ساکن و خواب در سر

22. که می‌ترسم از کاروان باز مانی

23. وصیت همین است جان برادر

24. که اوقات ضایع مکن تا توانی

25. صدف وار باید زبان درکشیدن

26. که وقتی که حاجت بود در چکانی

27. همه عمر تلخی کشیدست سعدی

28. که نامش برآمد به شیرین زبانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دستگیری نتوان داشت توقع ز غریق
* اهل دنیا همه درمانده تر از یکدگرند
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل می رود به حلقه زلفش به پای خود
* دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
* مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
شعر کامل
سعدی