صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1211

1. بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست

2. دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست

3. عشرت فصل بهاران خنده واری بیش نیست

4. وقت نخلی خوش که پیش از غنچه بستن بار بست

5. شد ز پیوند تن افسرده، دل بی کسان به خاک

6. وای بر خامی که نان خویش بر دیوار بست

7. نیست بی خورشید عالمتاب صبح انتظار

8. پیر کنعان طرفها از چشم چون دستار بست

9. موم گردد سنگ خارا در کفش چون کوهکن

10. روی گرم کارفرما هر که را بر کار بست

11. رشته پیوند یاران را بریدن کافری است

12. تا برآمد از چمن گل بر میان زنار بست

13. هر که شد در حلقه سرگشتگان چون نقطه فرد

14. از سر رغبت کمر در خدمتش پرگار بست

15. در عرق پوشیده گردید آن عذار شرمگین

16. جوش گل راه تماشایی بر این گلزار بست

17. هر که صائب گوشه چشمی ز خواب امن دید

18. بی تأمل در به روی دولت بیدار بست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها
* ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها
شعر کامل
مولوی
* حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
* فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت
شعر کامل
حافظ
* گر به باغ از ارغوان و لاله و نسرین وگل
* حله‌های گونه‌گون بافد همی باد شمال
شعر کامل
امیر معزی