غزل شمارهٔ 1826
1. عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
2. چو دلپذیر نبودش چرا گرفت و گذاشت
3. عیار موجه بیتاب ما ز دریا پرس
4. که بارها سر زنجیر ما گرفت و گذاشت
5. فریب چشم پریشان نگاه او مخورید
6. که در دو روز هزار آشنا گرفت و گذاشت
7. ز انفعال مرا روی بازگشتن نیست
8. خوشا کسی که طریق خطا گرفت و گذاشت
9. ز گل مدار امید وفا که دست ازوست
10. که رنگ عاریتی از حنا گرفت و گذاشت
11. قدم ز ناف غزالان به کام شیر نهاد
12. سبکروی که طریق رضا گرفت و گذاشت
13. عنان من گل بی دست و پا کجا گیرد؟
14. که خار دامن من بارها گرفت و گذاشت
15. ز سختی دل سنگین خویش در عجبم
16. که همچو موم بی نقشها گرفت و گذاشت
17. نبود جوهر مردانگی زلیخا را
18. وگرنه دامن یوسف چرا گرفت و گذاشت؟
19. به درد من نتوان برد ره که دست مسیح
20. هزار مرتبه نبض مرا گرفت و گذاشت
21. مشو مقید موج سراب این عالم
22. که خضر دامن آب بقا گرفت و گذاشت
23. ز پشت دست ندامت همیشه رزق خورد
24. کسی که دامن اهل صفا گرفت و گذاشت
25. مجو ز چرخ مروت که این سیاه درون
26. ز دست کور مکرر عصا گرفت و گذاشت
27. ز نقش روی به نقاش کن که هر کف خاک
28. هزار بار فزون نقش گرفت و گذاشت
29. مرا ازان سنگ کو شکر و شکوه هر دو بجاست
30. که استخوان مرا از هما گرفت و گذاشت
31. ز نقد داغ اثر در جهان نهشت دلم
32. ز بس که بر سر هم چون گدا گرفت و گذاشت
33. جهان سفله چو فرزند بی خطا صائب
34. مرا ز چرخ به دست دعا گرفت و گذاشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده