غزل شمارهٔ 210
1. از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را
2. می شود گاهی به برگ کاه حاجت، دیده را
3. نیک بیش از بد حجاب راه بینایان شود
4. زحمت گل بیشتر از خار باشد دیده را
5. قدر صحرای عدم را رفتگان دانند چیست
6. توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
7. نیست در طبع گرانجانان نصیحت را اثر
8. شور محشر برنیانگیزد ره خوابیده را
9. چشم خواب آلود را در خلوت دل بار نیست
10. حاش لله کعبه پوشد جامه پوشیده را
11. لازم غفلت بود خواری، نبینی رهروان
12. می کنند اکثر به پا بیدار، ره خوابیده را؟
13. از علایق فارغند آزاد مردان همچو سرو
14. خار نتواند گرفتن دامن برچیده را
15. نیست آسان معنی پیچیده صائب یافتن
16. رهنما از پیچ و تاب است این ره پیچیده را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده