غزل شمارهٔ 2105
1. تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
2. غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت
3. از سنگ سخت تر سخنان در سر شراب
4. چشم و دهان یار به بادام و پسته گفت!
5. رازی که بود پرده نشین همچو اشک من
6. مژگان شوخ چشم به مردم نشسته گفت
7. شرمنده ام ز خط که سیه بختی مرا
8. بر روی نازکش به زبان شکسته گفت
9. صائب تمام شعر تو یکدست و تازه است
10. این قسم شعرها نتوان جسته جسته گفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده