صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2131

1. خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است

2. چون سایه قدم پیش نهد وقت زوال است

3. از خنجر سیراب نترسد جگر ما

4. هر چند که می صاف بود مفت سفال است

5. هر دانه که از آبله دست نشد سبز

6. زنهار مکن میل که آن تخم وبال است

7. در سلسله آبله دست توان یافت

8. امروز درین دایره آبی که حلال است

9. موقوف به آسایش چرخ است قرارم

10. هر کار که موقوف محال است، محال است

11. از بس که گرفتار گرفتاری خویشم

12. هر حلقه دامم به نظر چشم غزال است

13. بر بستر گل وقت خزان تکیه نماید

14. آن را که ز طاوس، نظر بر پر و بال است

15. صائب سخن غنچه نشکفته همین است

16. جمعیت دل در گره سخت ملال است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز خاکی که خون سیاوش بخورد
* به ابر اندر آمد درختی ز گرد
شعر کامل
فردوسی
* مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود
* همچنان طبع فرامش نکند پروازش
شعر کامل
سعدی
* فقر ظاهر مبین که حافظ را
* سینه گنجینه محبت اوست
شعر کامل
حافظ