صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2998

1. شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد

2. دو لب را در نظرها خامشی تیغ دودم سازد

3. شود آگاه از اسرار سر پوشیده عالم

4. زمهر خامشی هر کس مهیا جام جم سازد

5. چو شاهین سر مپیچ از راستی تا محترم گردی

6. که میزان را سبک در چشم مردم سنگ کم سازد

7. از ان شد از دم شمشیر راه عشق نازکتر

8. که هر کس پا برون از راه بگذارد قلم سازد

9. من این مژگان خونریزی کزان خوش چشم می بینم

10. علم را چرب از خون غزالان حرم سازد

11. زنقص عشق زاهد سر به دنبال خرد دارد

12. وگرنه خضر هیهات است با نقش قدم سازد

13. نفس چون گردباد آن روز سازد راست صاحبدل

14. که مشت خاک خود را گرد صحرای عدم سازد

15. چنین گر فکر دنیا خلق را خواهد فرو بردن

16. به اندک روزی از قارون زمین را محتشم سازد

17. زچشم شور، صائب دوربینی می جهد سالم

18. که در دارالقمار زندگی با نقش کم سازد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
* من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
شعر کامل
حافظ
* آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
* برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
شعر کامل
رهی معیری
* آب رود نیل را از دست ناید رفع آن
* عشق یوسف بر زلیخا چون کشید انگشت نیل
شعر کامل
محتشم کاشانی