صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3380

1. شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

2. تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد

3. هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود

4. دست دریوزه ما بر در استغنا زد

5. به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند

6. چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد

7. گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر

8. می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد

9. آب روشن که صفا در قدمش می غلطید

10. دید تا روی ترا آینه بر خارا زد

11. هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت

12. خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد

13. صائب از وادی در یوزه دلها مگذر

14. که پریشان نشد آن کس که در دلها زد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
* دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* بر لعل لبت جان ز سر شرق فشاندن
* سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد
شعر کامل
کمال خجندی
* سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
* آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
شعر کامل
حافظ