صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 352

1. اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را

2. که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را

3. دل صد پاره ما را نگاهی جمع می سازد

4. که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را

5. نمک می ریزد از لبهای جانان وقت خاموشی

6. نمکدان چون کند در حقه آن کان ملاحت را؟

7. به اندک فرصتی نخل از زمین پاک می بالد

8. مکن در صبحدم زنهار فوت آه ندامت را

9. کریمان را خدای مهربان درمانده نگذارد

10. که می روید زر از کف همچو گل اهل سخاوت را

11. به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف

12. به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟

13. ز منت شمع هر کس سیلیی خورده است، می داند

14. که از صرصر خطر افزون بود دست حمایت را

15. نمی شد زنگ کلفت سبزه امید من صائب

16. اگر می بود آبی در جگر ابر مروت را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
* یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
شعر کامل
سعدی
* علم آدمیتست و جوانمردی و ادب
* ورنی ددی، به صورت انسان مصوری
شعر کامل
سعدی