غزل شمارهٔ 3815
1. بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
2. که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
3. چنین که من شده ام پا شکسته، هیهات است
4. که گرد من ز ره انتظار برخیزد
5. اگر به سبزه خوابیده بگذری چون آب
6. به پیش پای تو بی اختیار برخیزد
7. فتد ز سیلی باد خزان به خاک چو برگ
8. ز خاک هرچه به فصل بهار برخیزد
9. چنین که گرد حوادث ز هم نمی گسلد
10. چسان ز آینه دل غبار برخیزد؟
11. مرا ز خواب گران قد خم برانگیزد
12. ز زیر تیغ اگر کوهسار برخیزد
13. مدار دست ز دامان بیخودی صائب
14. که هرکه مست فتد هوشیار برخیزد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده