صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 4079

1. عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

2. گردد تمام گوش وبه فریاد من رسد

3. از همعنانیم نفس برق وباد سوخت

4. مجنون کجا به بادیه گردی به من رسد

5. صد حلقه پیچ وتاب فزون می خورم ز زلف

6. تا رشته ام به گوهر سیمین بدن رسد

7. افغان که سراسر این خاک سرمه خیز

8. یک کس نیافتم که به داد سخن رسد

9. از سنگ جوی شیر به ناخن کنم روان

10. مشکل به سخت جانی من کوهکن رسد

11. ار کوتهی به داد سر من نمی رسد

12. چون دست کوتهم به ترنج ذقن رسد

13. کوته نمی شود شب یلدای غربتم

14. گر دست من به دامن صبح وطن رسد

15. زینسان که دست جرأت گلچین دراز شد

16. مشکل که برگ سبز به مرغ چمن رسد

17. یک تن خمش ز هرزه درایی نمی شود

18. فریاد من به گوش که در انجمن رسد

19. گردد روان ز دیده یعقوب جوی خون

20. خاری اگر به یوسف گل پیرهن رسد

21. زینسان که من ز فکر فرورفته ام به خود

22. مشکل کسی به غور سخنهای من رسد

23. از دوری وطن دل خود می کند تهی

24. الماس اگر به داد عقیق یمن رسد

25. آواز سرمه خورده به جایی نمی رسد

26. چشم از کسی مدار به داد سخن رسد

27. صائب ز گرمخونی من می شود عقیق

28. سنگ ملامتی که به سروقت من رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
* بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
شعر کامل
سعدی
* در چمن چون از خمار باده گردم بی قرار
* تاک از دست نوازش می دهد تسکین مرا
شعر کامل
صائب تبریزی
* در زلف بتان، مپیچ، ای دل
* کاین رشته سری دراز دارد
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی