غزل شمارهٔ 4601
1. هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر
2. دردل سودایی مامی کند جا بیشتر
3. توسن سرکش چو میدان یافت طوفان می کند
4. شورش مجنون شد ازدامان صحرا بیشتر
5. آنچنان کز برگ ،بوی گل سبک پرواز شد
6. رازمارا پرده پوشی کرد رسوابیشتر
7. می شود سیل ضعیف از بند بی زنهارتر
8. ازخموشی راز من شد آشکارا بیشتر
9. دارد آتش زیر پا اشکم ز شوق دیدنش
10. در دل طفلان بود ذوق تماشابیشتر
11. حیرتی دارم که چون آهوی چشم گلرخان
12. دردل تنگ از رمیدن واکند جابیشتر؟
13. گر به این عنوان شود روی تو گلگل از شراب
14. می گشد طاوس از پر خجلت از پابیشتر
15. دور بر خود می کند صائب ره نزدیک را
16. می دود هرکس پی تحصیل دنیا بیشتر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده