غزل شمارهٔ 4963
1. به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟
2. که آهو چشم قربانی شد ازمژگان گیرایش
3. به هرجانب نظر جولان کند گل می توان چیدن
4. که شد یک دسته گل عالم ز حسن عالم آرایش
5. چه قد دلفریب است این، که گردیدند خوش چشمان
6. چوآهو سربسر خوش گردن ازذوق تماشایش
7. به کار سخت می چسبد دل و دستش به آسانی
8. بود چون کوهکن هرکس که شیرین کارفرمایش
9. مرا شمشاد قدی میکشد در خاک و خون صائب
10. که سر چون بید مجنون برندارد سرو از پایش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده