غزل شمارهٔ 4966
1. رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش
2. زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش
3. قبای اطلس افلاک شد پیراهن یوسف
4. زبس پیچید درمغز پریشان جهان بویش
5. ز هر زخم نمایان مشرق خورشید می گردد
6. شهیدی (را) که باشد شمع بالین پرتو رویش
7. سجود آسمانها حلقه بیرون درباشد
8. چه باشد سجده من در حضور طاق ابرویش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده