صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 4967

1. کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سویش؟

2. که می ساید به ابر از بس بلندی تیغ ابرویش

3. ز خواب ناز،کاردولت بیدار می آید

4. مشو زنهار غافل از فریب چشم جادویش

5. نگردد دزد را تاریکی شب مانع دزدی

6. همان دل می برد درپرده خط خال هندویش

7. یکی ازسینه چاکان می شمارد صبح محشر را

8. جهانسوزی که من چشم ترحم دارم ازخویش

9. چه گل چیند ازان رخسار چشم شرمناک من؟

10. که با آن خیرگی خورشید لرزد برسر کویش

11. نظر بازی که دارد درنظر آن سرو قامت را

12. سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش

13. اگر از حیرت دیدار، عاشق از زبان افتد

14. زهر مژگان زبانی می دهد چشم سخنگویش

15. به فکر پیچ و تاب عاشقان آن روز می افتد

16. که ظاهر گردد از خط جوهر آیینه رویش

17. سر زلف پریشانی دماغ من کجا دارد؟

18. که در مغز نسیم مصر زندانی بودبویش

19. کجا مایل به قلب ناروای ما شود صائب

20. خریداری که سر می پیچد از یوسف ترازویش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
* من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
شعر کامل
سعدی
* مزن چون نار در خون جگر جوش
* بهی خواهی چو به پشمینه میپوش
شعر کامل
عبید زاکانی
* ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
* گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
شعر کامل
سعدی