غزل شمارهٔ 5012
1. کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش
2. به دیده آب نگردد ز مهر تابانش
3. گل عذار ترا حاجت نگهبان نیست
4. که هست ازعرق شرم خود نگهبانش
5. کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
6. فتد اگر گل بی خار در گریبانش
7. اگر چه مایده حسن را نهایت نیست
8. ز پاره دل خویش است رزق مهمانش
9. گل صباح،دربسته آیدش به نظر
10. فتاد دیده هرکس به روی خندانش
11. مرا ز پسته دهانی است چشم دلسوزی
12. که شور حشر بود گرده نمکدانش
13. به هیچ قطره باران به چشم کم منگر
14. که هست مخزن گوهر زسینه چاکانش
15. ز لقمه حرص گدا کم نمی شود صائب
16. لب سؤال دگر می شود لب نانش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده