غزل شمارهٔ 5136
1. منم به نکهت خشکی ز بوستان قانع
2. ز وصل گل به خس و خار آشیان قانع
3. درون خانه شکارش آماده است
4. کسی که گشت به خمیازه چون کمان قانع
5. زبان دراز بود، هرکه همچو تیغ شود
6. به خون ز نعمت الوان این جهان قانع
7. چرا طفیلی زاغ سیاه کاسه شود؟
8. کسی که همچو هما شد به استخوان قانع
9. به سیم ، دامن یوسف ز دست نتوان داد
10. ازان جهان نتوان شد به این جهان قانع
11. همیشه بر لب بام خطر بود درخواب
12. ز صدر هرکه نگردد به آستان قانع
13. ز آب خضر حیات ابد تمنا کن
14. مشو ز تیغ شهادت به نیم جان قانع
15. شود خزینه اسرار سینه اش صائب
16. کسی که شد به لب خامش ازبیان قانع
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده