صائب تبریزی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 5301

1. آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام

2. نور بیداری همین در چشم کوکب دیده ام

3. گر بگویم خواب شیرین تلخ بر مردم شود

4. آنقدر فیضی که من در پرده شب دیده ام

5. لب که عقد اوست در افواه مردم سی و دو

6. در درون حقه اش سی ودو کوکب دیده ام

7. من که نتوانم سفیدی از سیاهی فرق کرد

8. شیشه گردون پر از جهل مرکب دیده ام

9. در گره چیزی ندارند این هوسناکان پوچ

10. رشته امیدها را رشته تب دیده ام

11. پای لغز صد هزاران عاشق لب تشنه است

12. چاه سیمینی که من در سیب غبغب دیده ام

13. جمله افاق جهان راقطع با سر کرده ام

14. تا چو ماه از مهر جام خود لبالب دیده ام

15. مهرتابان چون چراغ روز باشد پیش او

16. آفتابی را که من در پرده شب دیده ام

17. جای آرام و قرار از کوته اندیشان شده است

18. ورنه من روی زمین را پشت مرکب دیده ام

19. چون به تلخی نگذرانم روزگار خویش را

20. من که نوش خلق را در نیش عقرب دیده ام

21. به که مهر خامشی بر لب زنم اظهار را

22. من که صائب قتل خود در عرض مطلب دیده ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
* لطف این باد ندارد که تو می‌پیمایی
شعر کامل
سعدی
* عشق آمد و عقل همچو بادی
* رفت از بر من هزار فرسنگ
شعر کامل
سعدی
* ارزن اندر آسیا سالم‌تر است از من که هست
* بار عشق او چو کوه و جسم زار من چو کاه
شعر کامل
محتشم کاشانی